کاریکاتور روزنامه شرق


روزنامه شرق شاید امروزه حرفه‌ای ترین روزنامه کشور باشد. این روزنامه از همه ابزار خود به درستی استفاده می‌کند. کاریکاتور یکی از ابزاری است که در این روزنامه جدی گرفته می‌شود و حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد.
انتشار کاریکاتوری که مورد اعتراض واقع شده مربوط به دوران دفاع مقدس و رزمندگان اسلام است. این کاریکاتور چنان شفاف است که جای هرگونه توجیه را باقی نگذاشته و شرق را به توقیف رسانده است.
اما روزنامه شرق پیشتر هم از این کاریکاتورها منتشر کرده که خوانش آن کمی نیاز به دقت و کارشناسی داشت و این چنین شفاف نبود.
 به کاریکاتور زیر نگاه کنید:


کاریکاتور سیاسی شرق


باز هم با دقت نگاه کنید و به تیتر و متن هم توجه داشته باشید.
این متن به جبهه پایداری منسوب است و تیتر آن چالش برانگیز.
حالا در تصویر چه می‌بینید؟
دستی که بازیگرانی را رو کرده است اما خود در حال فرو رفتن است!
بیشتر دقت کنید!
به نظر شما چرا کاریکاتوریست روزنامه شرق،‌ دست چپ را سوژه کار خود قرار داده است؟

من نمی‌خواهم بیشتر توضیح دهم اما ای کاش مسئولان نگاه حرفه ای تری به مطبوعات داشته باشند و نسبت به ایل و تباری که در دوران خیانت بار اصلاحات بیشترین هجمه‌ها را علیه دفاع مقدس، سپاه و بسیج و حزب الله روا داشتند بیشتر حساس باشند.

هنوز پس از گذشت این همه سال، خسارت‌های ضدفرهنگی مهاجرانی ملعون جبران نشده و هر روز تیری زهر آگین از گوشه و کنار پرتاب می‌شود.



خاطرات انقلابی فامیل دور!


 

فامیل دور

 

همیشه میهمانی‌های فامیلی فرصتی برای نقل خاطرات ناب گذشته است که اگر طرف، آدم خوش صحبتی باشد و حافظه خوبی هم داشته باشد می‌توان مستندی از تاریخ را شنید.

من که به تاریخ به ویژه تاریخ انقلاب، علاقه دارم، گفته‌های مردم عادی را هم گوش می‌دهم چه رسد به کسانی که در آن زمان مسئولیتی هم داشته اند.

خاطراتی که این‌جا نقل می‌کنم به یکی از بستگان دورمان مربوط می‌شود که انسانی باسواد و از مدیران صنعتی کشور پس از انقلاب شناخته می‌شود.

او در دوران طاغوت جزو پیش‌آهنگان بوده است. پیش از پیش‌آهنگ شدن دوره‌های چندگانه‌ای به نام گرگ بچه، ببر بچه و شیر بچه بوده که هر گروه لباس‌های فرم ویژه داشته‌اند و هر گروه با صدای یک حیوان دور هم جمع می‌شدند! و فعالیت‌ می‌کردند. در این دوره‌ها آموزش هم می‌دیدند تا این که به دوره سیاری می‌رسیدند و پس از آن پیش‌آهنگ می‌شدند و دوره‌ها تخصصی می‌دیدند و گاه به سفرهای خارجی هم دعوت می‌شدند. این یک طرح انگلیسی بوده برای تربیت کودکان و نوجوانان بر اساس سبک زندگی اروپایی و ارزش‌های غربی؛ اما در ضمن آن آموزش‌های مفیدی ارایه می‌شده و افراد در یک نظم و سامان ویژه‌ای تربیت می‌شدند. طبیعی است که در سنین بالاتر، آموزش‌های دیگری هم وجود داشته و اردوهای تفریحی متنوعی برگزار می‌شده است. نمونه کاخ جوانان در مهاباد را خودم در دوران دفاع مقدس از نزدیک دیده‌ام و سالن رقص آن که البته پس از انقلاب بلا استفاده مانده بود.

فامیل ما در دوره سربازی هم جزو سپاه دانش یا ترویج بوده است که در روستاها به فعالیت‌های علمی و توسعه‌ مشغول بودند. این دوره‌ها نیز گرچه برای توسعه دانش و صنعت و کشاورزی و بهداشت طراحی شده بود اما کاملا فرهنگ غربی را در کشور سنتی ایران گسترش می‌داد.

این فامیل ما درس‌خوان و بااستعداد هم بوده و مدارج علمی را در یک رشته صنعتی طی کرده بود.

در دوره انقلاب هم فعال بوده و به قول خودش اولین بار کلمه «طاغوت» را از نوار سخنرانی حضرت امام شنیده بود که برای پیاده کردن و استنسیل گوش می‌داده است.

او در تحصن علمایی چون شهید مطهری، منتظری و طالقانی نیز در دانشگاه تهران شرکت داشته که در اعتراض به بسته بودن فرودگاه توسط بختیار، شکل یافته بود.

پس از پیروزی انقلاب و آزادی همه زندانیان و احزاب و گروه‌ها چپ‌ها (کمونیست‌ها) به شکل سازمان‌یافته‌تری به فعالیت پرداختند و اتاق‌های دانشگاه‌را به مقر خود تبدیل کرده بودند و مسلح شده بودند. یکی از این چپ‌ها در جریان تحصن به کندن نوشته‌ای که بر روی کاشی‌های مسجد دانشگاه نقش بسته بود اقدام می‌کند در این نوشته نام شاه بوده اما این چپ گرا که خود را در میان انقلابیون جا زده بود و اعتقادی به اسلام هم نداشت آیات و نوشته‌های اسلامی را هم می‌کنده است. چپ‌ها یکی از رؤسای ساواک را نیز جلوی دانشگاه پلی تکنیک کشته بودند و سرش را آویخته و اعضای بدنش را جدا کرده بودند. این قبیل کارها با اعتراض آقای طالقانی روبرو شد که گفته بود این کار مغول‌ها است و باید افراد در دادگاه محاکمه شوند و طبق موازین اسلامی به مجازات برسند.

 

این فامیل ما در باز کردن درب زندان اوین نیز نقش داشته و پخش اسلحه بین انقلابیون. او برای تامین حقوق نیروهای مرکزی که در مدیریت خود داشته به علت کمبود نقدینگی و فراگیری دزدی از بانک‌ها مجبور شده بوده با یک حواله بانکی به بانک مرکزی در تهران مراجعه کند و خود وارد خزانه بشود. به گفته وی در یکی از سالن‌ها کوهی از مسکوکات وجود داشته که باید بسته بندی می‌شدند و در یک بخش نیز جعبه‌های بزرگی بوده که با ورق آلمینیوم بسته بندی شده بوده. در این جعبه‌ها بسته‌های اسکناس وجود داشته که چاپ انگلیس بوده و بر روی هر بسته مهر ملکه انگلیس درج شده بوده.

 

او برای انتقال این پول‌ها به مجموعه مورد نظرش چند نفر مسلح را هم باخود برده بوده تا مورد حمله و سرقت قرار نگیرد. پرداخت حقوق با این پول‌های نو نیازی به شمارش نداشته است.

 

با اعمال تحریم‌ها ایران تصمیم می‌گیرد گروهی را برای خرید نیازهای خود به کشورهای اسکاندیناوی بفرستد که ایران را تحریم نکرده بودند. این فامیل ما جزو 18 نفری بوده که به سوئد اعزام شدند.

 

در بین این 18 مدیر یک نفر از شرکت نفت هم حضور داشته که به قول امروزی‌ها سوپر حزب‌اللهی بوده است. او می‌خواسته در همان فرودگاه به صدور انقلاب بپردازد برای همین با صدای بلند اذان گفته و نماز جماعت تشکیل داده بود که مورد اعتراض مسئولان سوئدی قرار می‌گیرد. همچنین برای انتقال این گروه به محل اقامتشان 9 خودروی سواری ولوو سیاه‌رنگ در نظر گرفته شده بوده که رانندگان شیک پوش خانم داشته و باز هم آن فرد سوپر انقلابی از سوار شدن خودداری می‌کند که بالاخره رئیس گروه مسئله را تمام می‌کند.

 

فامیل ما تعریف می‌کرد که در سوئد برای هر کشور مصرف کننده یک خط تولید وجود داشته و مأموریت یکی از اعضا خرید خمیر کاغذ اسکناس بوده که ایران بتواند خودش ریال چاپ کند.

 

همچنین قرار شده بود که طرح بسته‌بندی شیرهای سه گوش تغییر کند و از شمایل شاهنشاهی خارج شود که سوئدی‌ها آن را پس از طراحی و چاپ جدید انجام می‌دهند.

 

خرید قطعات یدکی صنعتی از دیگر مأموریت‌های این گروه بوده است. جالب این که بسیاری از دستگاه‌های کارخانه‌ها و کارگاه‌های ایرانی به صورت اجاره به ایران آورده شده بوده و کشورهای تأمین کننده دستگاه‌ها با فروش هر محصول در ایران اجاره دریافت می‌کردند و به دلیل شرائط انقلاب مدتی بود که اجاره‌ها پرداخت نشده بود و خدماتی هم داده نمی‌شد و تولید با مشکل روبرو شده بود.

 

یکی دیگر از مشکلات بخش تولید و کارخانه‌ها در ایرانِ پس از انقلاب، گسترش تفکر چپ بود که با هر گونه سرمایه داری و زمین‌داری مخالف بودند. این گروه‌ها همه کارگران را به خود جذب کرده بودند و هر سرمایه‌دار را محکوم می‌کردند و با این شعار که فئودال است از کار و زندگی باز می‌داشتند. اعتصاب سراسری کارگران در آغاز انقلاب از جمله این اقدامات چپ‌ها بود که در یک مورد آقای خامنه‌ای برای شکستن اعتصاب اقدام کردند. ایشان هرچه با کارگران صحبت کرده بودن و از ضرورت‌ها و شرایط انقلاب سخن گفته بودند کارگر نیافتاده بود تا این که با پخش صدای اذان، به نماز جماعت ایستاده بودند و با این کار، صف کارگران مسلمان از سرگروه‌های کمونیست جدا شده و فضا برگشته بود.

 

در یکی از اقدامات چپ گرایانه، مدیر یکی از شرکت‌های بزرگ کشور که فرزند یکی از علمای منطقه خودش بوده و دانش و تخصص بالایی هم در خارج از کشور کسب کرده بوده، به دست کارگران چپ دستگیر شده و در یک طویله زندانی شده بود تا بی آب و غذا بمیرد! فامیل ما با اطلاع از این فاجعه به سراغ عالم آن شهر رفته و با سفارش وی توانسته بود این مدیر تحصیل‌کرده را آزاد کند اما پس از چند روز که از کما خارج می‌شود بلافاصله از کشور فرار کرد!‌

 

فامیل ما که روحیه جهادی داشته برای تصدی مدیریتی به سنندج اعزام می‌شود اما وی به صورت آزمایشی به آن شهر می‌رود و به دلیل کمبود جا در اقامت‌گاهی که برای مسئولان در نظر گرفته شده بود در یک سوئیت مستقر می‌شود.

 

این سوئیت متعلق به فرح بوده که سالی یک هفته در آن اقامت می‌کرده است. پرده‌‌های چندلایه، تشک و ملحفه‌های مختلف و بهترین امکانات رفاهی که همه به رنگ فیروزه‌ای از اروپا خریداری شده بود، شب‌های پر خاطره‌ای را برای فامیل ما ساخته بود و یک تلفن مخصوص که با آن می‌توانسته با هر جای کشور مستقیم تماس بگیرد (چیزی شبیه موبایل‌های امروزی) . فامیل ما در تماس با مادرش می‌گوید که روی تخت فرح خوابیده است و به همکارانش هم به شوخی گفته بود که دیشب ما شاه شده بودیم! انواع وسائل آرایشی و چندین مدل سنگ توالت با امکانات شستشو و استرلیزه بدون دخالت دست از جمله تجهیزات فیروزه‌ای این سوئیت بوده است. جالب‌تر این که این فامیل ما در سفری که به پاکستان داشته یک شب هم روی تخت محمد‌علی جناح در هتل پاکستانی خوابیده است!

 

خلاصه مأموریت این فامیل به دلیل اختلاف نظر با دادستان اعزامی به آن منطقه، نیمه تمام باقی‌می‌مانده که احکام عجیبی صادر می‌کرده است. مانند 15 سال زندان برای کسی که 15 کیلو تریاک داشته و حکم اعدام 18 نفر از عشایر و ایلات منطقه به جرم شاه‌دوستی. گویا رئیس قبیله اسبی را به شاه پیش‌کش کرده بود و شاه هم یک تفنگ به او داده بود و عکسی هم گرفته بودند. طی درگیری نیروهای نظامی با این فرد، هم قبیله‌ای‌ها هم دخالت می‌کنند و همه 18 نفر پس از تایید حکم اعدام توسط آقای خلخالی، اعدام می‌شوند. در حالی که آن‌ها گفته بودند ما رعیت هستیم و شاه مملکت آمده اینجا ما هم پیش‌کش دادیم و امنیت منطقه را ما حفظ می‌کنیم و با مرکز رابطه خوبی داریم و انقلاب و امام را هم دوست داریم.

 

البته این دادستان، عاقبت به خیر نمی‌شود و در جریان صدور حکم اجباری طلاق برای زن یک وکیل پایه یک که با همدستی و تبانی صورت می‌گرفت به دست همان وکیل ترور می‌شود و نام یکی از خیابان‌های تهران هم به نام وی ثبت می‌شود!

 

این فامیل‌دور ما فامیل دور بنی‌صدر هم هست و می‌گفت در اولین نوروزی که بنی‌صدر رئیس جمهور شده بود با چند نفر از بستگان به دیدارش رفتیم و دیدیم که وی در یک جمع خانوادگی نشسته و بسیار شیک پوشیده و بوی ادکلن می‌دهد. رئیس اول سپاه آن روز هم با ریش بلند، مهمان اوست. بنی‌صدر به فامیل ما پیشنهاد مسئول دفتری می‌کند که او هم نمی‌پذیرد و استخاره را بهانه می‌کند. البته می‌گفت کسی که مسئول دفتر بنی‌صدر شد پس از فرار بنی صدر، اعدام گردید و معتقد بود بی‌گناه بوده و می‌گفت یکی از خواهران بنی صدر رازدار و نویسنده بنی‌صدر بود و در همان جلسه هم یکی از خواهرزادگانش از بنی‌صدر درباره رجوی می‌پرسد که گزینه نخست وزیری بوده. فامیل ما می‌گفت فامیل‌های بنی‌صدر مدت ها در همدان و روستایشان تحت نظر بوده‌اند که محل اختفای او را پیدا کنند. فامیل ما می‌گفت بهزاد نبوی همه کاره بنی‌صدر و رجایی و میرحسین بوده است.

 

پ.ن: خواندن تاریخ مجاهدت‌های بزرگانی چون حضرت امام و رشادت‌های ملت برای ما روشن می‌کند که این انقلاب با چه زحمت‌هایی پیروز شده و استوار گردیده است اما خواندن شرح زخم‌ها هم بی‌سود نیست تا بدانیم چه مصیبت‌هایی در چند سال اول انقلاب از سر اختلاف‌ها و افراط‌ها و تفریط‌ها بر این سرزمین وارد شده است. خود در همان دوره دفاع مقدس شاهد بودم که کوموله‌ها در عروسی‌هایشان سر پاسداران را قربانی می‌کردند و شهر در دست ضد انقلاب بود. امنیت امروز را باید قدر بدانیم و بدانیم که سرخوشی هر شخص و گروهی که بخواهد ذره‌ای از آسایش این ملت رنج کشیده بکاهد چه خیانت بزرگی است در حق کسانی که خونشان ریخته شد تا خونی ریخته نشود.

همچون دختران دانش‌آموز دبیرستان زینبیه میانه که بی‌هیچ گناهی با راکت‌های جنگنده‌های بعثی در سر کلاس‌هایشان به خاک و خون غلطیدند و .... بگذریم دیگر تکرار خاطرات آن روزها امان نوشتن نمی‌دهد ....

 

 


سبک زندگی ناهمگن


سبک زندگی ناهمگن

 

«مفهوم سبک زندگی (life style) از زمره مفاهیم نوینی  است که پژوهشگران حوزه جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی برای بیان پاره‌ای واقعیت‌های فرهنگی آن را مطرح و به کار می‌برند و دامنه به‌کارگیری آن در ادبیات علوم اجتماعی رواج زیادی یافته است تا جایی که این مفهوم، قابلیت جانشینی بسیاری از واژگان موجود از جمله مفهوم طبقه را داراست و می‌تواند گویای واقعیت پیچیده رفتارها و حتی نگرش‌های فرهنگی و اجتماعی در جامعه جدید باشد و حتی به‌کارگیری آن به‌جای مفاهیمی قومیت و ملیت را مطرح کرده‌اند.»*

پس واقعیت این مفهوم و به ازای خارجی آن، پدیده نوینی نیست و تنها یک نگاه جامعه شناسانه معطوف به کنش های اجتماعی، این واژه را ابتکار کرده است. اما به چه چیزی سبک زندگی می گویند؟


«سبک زندگی در حوزه مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها و الگوهای کنش‌های هر فرد که معطوف به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی باشد اطلاق می‌شود و نشان‌دهنده کم و کیف نظام باورها و کنش‌های فرد است. به عبارتی سبک زندگی  بر ماهیت و محتوای خاص تعاملات و کنش‌های اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و مبین اغراض، نیات، معانی و تفاسیر فرد در جریان عمل روزمره و زندگی روزانه است.»*
 
ما با مطالعه سبک زندگی می توانیم به مطالعات کلان و راهبردی بپردازیم و بسته به گرایش علوم اجتماعی یا فرهنگی، راهکارهای کاربردی ارایه کنیم که پاسخگوی مسائل اجتماعی باشد.  ارایه راه حل های جزیی نه تنها مشکل گشا نیست که خود مشکل ساز است و در بستری، آرامش بخش و در زمینه ای چالش انگیز می شود اما با شناخت سبک زندگی و تناسبات آن، نگاه ما به مسئله های اجتماعی دگرگون می شود و نسخه ها نیز راه گشا.
 
«سبک زندگی پایه و اساس فهم شرایط فرهنگی موجود و تحولات پیش رو در این حوزه تلقی می‌شود و نشان می‌دهد که در بطن ارزش‌های موجود در خرده‌نظام فرهنگی چه می‌گذرد. در واقع با به‌کارگیری مفهوم سبک زندگی و تعمق در آن می‌توان از هنجارهای پنهان در اذهان، باورها و رفتارهای مردم یک جامعه، سر درآورد و از جهت‌گیری‌ها و الگوهای موجود یا در حال شکل‌گیری،  تفسیر واقع‌بینانه‌ای اریه کرد. »
 
آن چه که اکنون مورد توجه ماست مقایسه سبک زندگی امروزین با گذشته است با تاکید بر دو محور امکانات زندگی و روش های آموزشی.
 
ما برای این مقایسه به کلیدواژهای «آسایش»،«آرامش»، «نیاز» و«برآورد» توجه داریم و ابتدا باید مشخص کنیم منظورمان از گذشته و امروز چیست؛ چه این که گذشت زمان نمی تواند دلیل خوبی برای مقایسه باشد و باید نقطه عطفی را بشناسیم که پیش از آن را گذشته و پس از آن را امروز بنامیم. این نقطه عطف نمی تواند تولد ما یا نسل قبل باشد. این نقطه عطف باید منشأ تحولی باشد که در یک زمان یا دوره مشخص در سبک زندگی دگرگونی ایجاد کرده باشد.
 
با توجه به نیازهای ثابت بشر و عواطف و خواسته های یکسان بشری، آن چه که دست کم  در هزار سال گذشته مسیر زندگی را تغییر داده است به صنعت برمی گردد. این تغییر صنعتی می تواند پیشرفت های مکانیکی یا تولید برق باشد که انقلابی را در ابزارهای مورد نیاز بشر پدید آورد.
 
این انقلاب صنعتی شاید مبانی فکری، فلسفی یا اعتقادی داشته باشد اما به هر حال خود، متغیرهای بسیاری را دستکاری کرده و نیازها و برآورده های تازه ای را ساخته است.
 
انسان همواره نیازمند خانه بوده است تا در آن به آرامش دست یابد، چیزی که عوض شده است ابزار و نیروهای سازنده است و گرنه نیاز اولیه پابرجاست. یک تغییر دیگر که در سلیقه و هنر انسان ها ایجاد شده آسانی کار با ابزار جدید و گزینه های بسیار است که انسان را به فکر کاربری های جدید انداخته است.
 
برای روشن تر شدن موضوع، با مثال خانه پیش می رویم. انسان خانه را برای آرامش خود می سازد اما امکانات در گذشته ( پیش از نقطه عطف) به گونه ای بود که آسایش کم تری فراهم می شد. برای این که آب رسانی عایق کاری و مصالح ساختمانی به گونه ای نبود که بتوان آسایش کاملی داشت. گرم کردن آب، شستن لباس، حمام، دسترسی به سرویس بهداشتی در گرما و سرما، تهویه، مطبخ و آشپزخانه همه به دلیل همان پیش از نقطه عطف بودن در شرایطی بود که نیازها را برطرف می کرد اما آسایش در سطح پایینی بود.
 
برای دوری از بو و رطوبت، توالت و آشپزخانه و حمام، خارج از محیط مسکونی ساخته می شد و دسترسی به آب نیز دشوار بود. مصالح ساختمانی، ضمخت و بی ظرافت اما مقاوم و بادوام بود.
 
این نکته ها برای این است که از خود بپرسیم سبک زندگی در آن دوره بهتر بوده یا اکنون که در یک فضای کوچک می توان بسیاری امکانات را فراهم کرد و به آسایش بیشتری رسید.
 
پاسخ این است که در گذشته مصالح ساختمانی برای ساخت یک خانه، با طبیعت سازگاری بیشتری داشت و با این که ساختمان و معماری کاری دشوار بود اما انسان با زندگی در آن محیط، به آرامشی خیال انگیز دست می یافت. این که تکنولوژی به ما اجازه می دهد در آپارتمان 60 متری اتاق خواب، پذیرایی، آشپزخانه، توالت و حمام داشته باشیم و در آشپزخانه از آب گرم و سرد تا انواع ابزارهای طبخ غذا را به کار بگیریم بی تردید به آسایش بیشتری دست یافته ایم اما آرامش کجاست؟
 
زندگی قوطی کبریتی که هیچ حریم آرامشی را برای ما باقی نگذاشته است. ما امروز به راحتی دوش می گیریم به جای آن که مجبور باشیم در هوای برفی به گرمابه عمومی برویم اما تداخل زندگی ها و در عین حال بی خبری از احوال همسایه زندگی خصوصی و اجتماعی ما را به خطر انداخته است. خطری که زنگ ندارد و ما صبح تا شب در این آسایش رویایی غرق شده ایم . آسایشی که برای بدست آوردنش جان می کنیم!
 
هرچه دیوار خانه ما و همسایه نازک ترشده کم تر او را می شناسیم گرچه همه حرف های هم را با صدای واضح می شنویم! تکنولوژی و مدرنیته برای ما نیازهای جدیدی تعریف کرده است و ما هم برای برآوردن این نیازها تلاش می کنیم و زندگی امروز یعنی همین.
 
یعنی برای رفتن به سر کار باید خودرو سوار شویم و برای خرید خودرو باید کار کنیم. خودررو در حال پیشرفت است و ما ناچاریم درآمدبیشتری داشته باشیم تا خودروی بهتری بخریم. چیزی که عوض نشده است همان رنجی است که می بریم. پیش از این رنج می بردیم از زیر کرسی بلند شویم به گوشه حیات پر برف برویم برای رفع حاجت اما حالا رنج می بریم برای بدست آوردن پولی که باید برای خرید کاشی های آن چنانی سرویس بهداشتی . آن روز از کنار حوض زیبا و ماهی های آن می گذشتیم و زیر سایه درخت توت حیاط نفسی تازه می کردیم اما حالا عکس گل های کاشی ها را می بینیم با برگ های پلاستیکی گل ها!
 
آکواریوم همان زندان دریایی ماهی هاست اگر همان را هم حس و حال داشته باشیم در این ترافیک سنگین و دود و صدا و صدای پرندگان که صبح ها از درختان کوچه باغمان می شنیدیم در گوشی همراهمان ذخیره شده اگر هنوز سرسوزن ذوقی مانده باشد و گرنه آهنگی الکترونیکی گوش هایمان را خواهد نواخت. قرارمان که صبح خروس خوان بود بعد از دو رکعت نماز صبح که با شکستن یخ حوض وضو می گرفتیم و قتی هوا گرگ و میش بود حالا چند متری زیر زمین در سالن مترو است و قتی زنگ خراشناک موبایلمان ما را از روی کاناپه بلند می کند که دیشب از خستگی خوابمان برده بود و تلوزیون هم شاید آسمان را نشان بدهد و گرنه دیگر فرصت دیدن ابرها را نداریم.
 
سبک زندگی، زاویه نگاه ما را تغییر داده است. ستاره ها را مدت هاست ندیده ایم و برج ها سقف شهر شده اند با ملات دود!
 
نیازها پابرجاست. رنج که می بریم. رضایت که نداریم. پدرو مادر که در آسایشگاه در انتظار مرگ اند. کودکان در مهد کودک در انتظار رشد جسمی و ما می دویم برای آسایش!
 
چه چیزی عوض شده است. دود از بخاری زغالی به آسمان رفته و ابرو باد و طبیعت به قاب پلاسمای تلوزیون. چیزی که عوض شده سبک زندگی است. در این سبک غذا ها زود پخته می شود زود خورده می شوند و پشت میز و فرمان چاق می شویم و در فیلم ها مایکن ها را نشانمان می دهند و دستور می دهند که لاغر شویم و بازهم خرج می کنیم تا چربی های انباشته را با آن همه هزینه که پرداختیم آب کنیم.
 
مشکل چیست؟ آیا مدرنیته این قدر وحشتناک است؟ چرا حریم خصوصی و جود ندارد  و فیلم زندگی هر کس در معرض نمایش است؟ مشکل در سبک زندگی است.
 
روزی بافلک کردن به ما می آموختند اما هر چه می آموختند برای رشدمان بود امروز لب تابمان در سر کلاس پر است از هزار جذابیتی که برای فرار از درسهای کسل کننده و بی کاربرد تدریس می شود. شیمی می خوانیم چون باید بخوانیم و فیزیک درس می دهیم چون باید درس بدهیم. فیزیک و شیمی دیگر آیات خداشناسی نیستند. یک سری متن هستند که باید شب امتحان خواند و با تقلب پاس کرد و مدرک گرفت و همان را تدریس کرد و حقوق گرفت برای بدست آوردن امکانات مدرن.
 
12 سال درس می خوانیم و نه از تاریخ عبرت می گیریم نه زبان دینمان رابلدیم نه قرآن خواندن و نه بازبان های روز دنیا آشنا می شویم و نه پیشرفتی می کنیم . اگر خوب درس بدهیم و بخوانیم یک حافظه خوب هستیم که واو به واو تکرار کرده ایم و اگر هوشمند باشیم ابتکار و تولیدی کرده ایم برای افزودن ابزار جدیدی در دنیای امروز.
 
آیا با مدرنیته مخالفیم؟ آیا با پیشرفت مشکل داریم؟ آیا به دانش بشر بی احترامی می کنیم؟ آیا به دانشوری دانشمندان بی توجهمیم؟ پس غرض ما از این بحث چیست؟ آیا این یک پرسش کارشناسانه است که آیا امروز بهتر است یا دیروز؟
 
روش زندگی در خانه و جامعه و نظام آموزش ما در گذشته و حال یعنی پیش و پس از پیشرفت های صنعتی دگرگون شده است و مابه ازای گزاره های نیاز ، برآورد، آسایش و آرامش، کم و زیاد شده است.
 
توضیح بیشتر این که انسان نیازهایی دارد و این نیازها را به گونه ای برآورده می کند و در این میان به آسایش و آرامش نسبی دست می یابد. البته در نگاه دینی، که مبتنی بر شناختی آسمانی و بی خطا از انسان و جهان است، دنیا گذرگاهی آزمونی و رنج آلود است و همین نگاه است که به ما می آموزد نیازها در حد کمال برآورده نخواهد شد و آسایش و آرامش مطلق نخواهد بود پس مسابقه برای سود بیشتر و رفاه از همان آغاز محکوم به شکست است.
 
نیازهای واقعی انسان برای کارکرد دیگری در نهاد بشری تعبیه شده و برآوردن این نیازها هم روش های خود را دارد. به انسان، عقل هدیه شده تا نیازهایش را خود برطرف کند اما همین عقل می تواند به خطا کشیده شود و به جای برطرف کردن نیازهای واقعی، نیازهای کاذبی را تولید کند و برای برطرف کردن این عطش کاذب، نمک را در قالب آب ارایه کند!
 
به نظر شما عطش ما برای خریدن آخرین مدل ها چیست؟ هزینه ای که برای گوشی همراهمان پرداخت می کنیم پاسخ به کدام خواسته واقعی و طبیعی ماست؟
 
مشکل این است که عقل و علم در راستای جهان بینی منطبق با هدف هوشمندانه جهان به کار گرفته نمی شوند و ما در مسیری افتاده ایم که برای خرید آسایش بیشتر، آرامش را می فروشیم و به جای پاسخ دادن به نیازهای طبیعی و واقعی، نیازهای کاذب و سراب تولید می کنیم.
 
با مطالعه سبک زندگی امروز و مقایسه با سبک زندگی دیروز متوجه می شویم سبک زندگی دیروز عیب و نقصی ندارد. رابطه همه گزاره ها در سبک زندگی دیروز هماهنگ و به اندازه است برای همین بسته به امکانات آن روز، آسایش و آرامش برقرار است و نیازهای واقعی نیز از راه های طبیعی آن پاسخ داده می شده است اما امروز سبک زندگی از تقارن و همگونی خارج شده است.
 
هیچ کس درپی بازگشت به گذشته نیست. کسی نمی خواهد بگوید گذشته بهتر بود. عقب گرد کار عاقلانه ای نیست. ما نباید علم و فن آوری را محکوم کنیم. ما ضعف خودمان را باید شناسایی کنیم. ضعف ما در بررسی کارشناسانه سبک زندگی روشن می شود.
 
ما سبک زندگی مناسبی تعریف نکرده ایم. امروز ابزارها بر ما حکومت می کنند . امروز ما پول را می پرستیم و به ابزارها سواری می دهیم. در سبک به هم ریخته زندگی امروز ما در پی سعادت نیستیم در پی پول بیشتر برای خرید بت های تکنولوژی هستیم.
قبله ما شرکت های بزرگ تولیدی هستند که با رسانه های خود در ما نیازهای کاذب ایجاد می کنند. ما زندگی نمی کنیم . ما معتادیم . ما در پی افیونی هستیم که توهم رفاه را به تلقین کند. رفاه بیشتر با رنج بیشتر. این قانون دنیا است که نیوتون باید زودتر از این  کشف می کرد. قانونی که در کتاب آسمانی آمده بود. کتابی که نرم افزار زندگی سعادتمند بشر است.
 
قصد ما بد گویی از پیشرفت بشر نیست. ما باید این پیشرفت را به رسمیت بشناسیم و به آن ارج بنهیم. با مقایسه گذشته نباید امروز را به لجن کشید یعنی همان کاری که مدرنیته با گذشته کرد. آمد و گفت دیروز یعنی کهنه گرایی ! همه دیروز را انکار کرد اما نتوانست انسان را به آرامش و سعادت برساند.
 
ما باید سبک زندگی را با شرایط امروز تعریف کنیم. تعریفی که با استناد به معارف ناب آسمانی تضمین کننده سعادت دنیوی و اخروی باشد و از سویی نسبت آرامش و آسایش را به هم نریزد و نیازکاذب ایجاد نکند و نیازهای واقعی را برآورده سازد.
 
باز تعریف سبک زندگی امروز، گذران زندگی را آسان تر خواهد کرد و نظام آموزشی ما را کار آمد خواهد ساخت. هدف از زندگی و دانش اندوزی را روشن خواهد ساخت و هیچ کس کار بیهوده و رنج بی گنج نخواهد داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*منبع تعاریف مقدماتی با ویرایش: کتاب الگوهای سبک زندگی ایرانیان،سال نشر : 1387 تهیه شده در : معاونت پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی


بغض لبخند!


بغضِ لبخـــــــــــند!

 
 شهید زین الدین

این متن در روزنامه کیهان منتشر شده است.

عصر ما راعصر خمینی نام نهاده اند چه دانسته چه نادانسته! و خمینی مردی از تبار اولیای خدا بود که برای اثبات حقانیت انبیای الهی، خود اعجازی در قرن ها دوری انسان از آهنگ آسمان بود.
اعجازی الهی که آمد تا سلسله تمدن ها و افتخارها و سلطنت ها و استعمارها را بلرزاند که همگان بدانند خدایی که روزگاری آخرین کلامش را در کام رسول خاتمش برای سعادت بشر سرود، هرگز انسان را در جهل خویش تنها نمی گذارد و راه انتظار، خاموش نخواهد ماند.

عصری که آبستن آن حادثه بزرگ است. آری باز هم «غلبت الروم»! و بازهم « الم تر کیف فعل ربک بعاد»؟ و « اصحاب الفیل» که « ان ربک لبالمرصاد».
جهان در انتظار هزاران ساله خود است و اعجازالهی روحی است در کالبد زمان که نشانه ای باشد از پایان جاهلیت بشر! جاهلیتی که با هزاران چراغ، هنوز روشن نشده است. مردی که وارث نور است، در عطف تاریخ، پژواک بسامد جاءالحق را فریاد کند، چه فرعون « انه طغی»!

روح الله خمینی آمد تا زیربنای کاخ طاغوتیان را چنان بلرزاند که پیش از ظهور، ویرانه ای بیش نماند و سرزمین هایی که رهگذران بگویند : « کیف کان عاقبة المکذبین»!
فروپاشی ستمکده های استعمارگران اگر چه چند صباحی بیانجامد اما فرسایش و آوار آن بیش از سه دهه است که آغاز شده « ولو کره المشرکون».
اما صحیفه اعجاز الهی که کافران با دهان رسانه هایشان خواستند آواز کنند تا خوانده نشود و خدا خواست که تمام کننده نورش باشد، ستارگانی دارد که جهان تابند اما مظلوم!
فرزندانی که دست هدایت الهی آنان را برای خود خدا ساخته و پرداخته و برگزیده و مخلص گردانیده است. همانان که روح الله، در آهنگ سخنانش، سماع ارواحشان را و در مناجاتش، استجابت اشک چشمانشان را به شعر می نشست و از قهقه مستانه شان مثنوی می گفت و از رزقشان، غزل می ساخت!

خمینی می فرمود : «خداى تبارک و تعالى‏ با قدرت غیبى خودش به این ملت عنایت فرمود و این جوانها را متحول کرد به یک انسانهاى عارف مسلک که براى خداى تبارک و تعالى‏ و به عشق خداى تبارک و تعالى‏ از جانشان مى‏گذرند و مادران و پدران آنها از فرزندان رشیدشان مى‏گذرند»
او هم سفره مردانی بود که هیچ تجارتی آنان را از ذکر خدا بازنمی داشت مگر تجارت با خود خدا که جان و مالشان را به بهای پرسود بهشت می خرد و همانان که برخی شراب طهور شهادت را نوشیده بودند و برخی در انتظار ساقی نشسته که از کوثر ولایتشان سیراب شوند.

و این ستارگان در مزرعه های آسمانی باغبانانی به تبلور رسیده بودند که خمینی در باره آنها می گفت: «اینجانب... چون به مادران و پدران این جوانان و نوجوانان شهید برخورد مى‏کنم و آن شجاعتها و شهامتهاى فوق تصور را از آنان مشاهده مى‏کنم احساس حقارت نموده، به پیشگاه پیامبر بزرگ اسلام- صلى اللَّه علیه و آله- و حضرت بقیة اللَّه- روحى لمقدمه الفداء- به خاطر چنین امتى و پیروانى متعهد و مجاهد تبریک عرض مى‏کنم »، « آفرین بر مادران و پدران متعهدى که چنین فرزندان سلحشور و عاشقى را در دامن پر برکت خود تربیت نمودند»،«سلام و درود بر شما پدران و مادران، همسران، فرزندان و بازماندگان شهدا که از بهترین عزیزان خود در راه بهترین هدف که اسلام عزیز است، بزرگوارانه گذشته‏اید، و در امر دفاع از دین خدا، آنچنان صبر و مقاومت نشان داده‏اید که رشادت و استقامت یاران سید شهیدان حضرت امام حسین- علیه السلام- را در خاطره جهانیان تجدید کردید»، «ما در راه اسلام، این هدف مقدس از شهادت نور چشمانمان هراس نداریم، و سند ما پدران و مادران شهداى عزیزمان است که آنچنان با گشاده رویى و شجاعت معنوى از شهادت عزیزانشان استقبال مى‏کنند که انسان را به یاد حضرت على بن الحسین، امام سجاد و عمه بزرگوارش زینب کبرى، فرزند على بن ابیطالب- سلام اللَّه علیهم- مى‏اندازد»،«این کوردلان شکست خورده نمى‏بینند که مادران و پدران و فرزندان و همسران این شهدا چون قهرمانان صدر اسلام به شهادت اینان افتخار مى‏نمایند و چون کوهى در مقابل حوادث ایستاده‏اند»،«در کجا، در لابلاى تاریخ، چون مادران و پدران و همسران و خواهران و برادران و سایر بستگان اینان را سراغ دارید که پس از چند قربانى باز براى قربانى دیگر فرزندان خود پیشقدم مى‏شوند. این مکتب قرآن و اسلام راستین است؛ و اینان فرزندان این قرآن و این مکتب و آن صاحب مکتبمان.سلام و تحیات خدا و رسولانش بر این مادران و پدران و این فرزندان عالی مقام»، «خداوندا! تو مى‏دانى که فرزندان این سرزمین در کنار پدران ومادران خود براى عزت دین تو به شهادت مى‏رسند و با لبى خندان و دلى پر از شوق و امید به جوار رحمت بى‏انتهاى تو بال و پر مى‏کشند» ، «الفاظ و عبارات، توان توصیف آنانى را که از بیت مُظلم طبیعت به سوى حق تعالى و رسول اعظمش هجرت نموده، وبه درگاه مقدسش بار یافته‏اند، ندارد. از مجاهدینى که سنگرهاى نبرد را تبدیل به مساجد و میدانهاى جهاد را با بانگ تکبیر مهبط ملائکة اللَّه نموده‏اند، چگونه سخن توان گفت؟ در اُقدام شریف مادران بزرگوارى که در دامنهاى مطهر خود چنین فرزندانى را براى اسلام تربیت کرده‏اند، چه مى‏توان نثار کرد؟» «ما خاکیان، ناتوان از عهده تعظیم و تقدیر مادران بزرگوارى که در دامن خود این جوانان متعهد را پرورانده‏اند و پدران سلحشورى که در پناه خویش آنان را به جوانى رسانده‏اند و همسران غمخوارى که در کنار آنان به سر برده‏اند و اکنون با روى گشاده به میدان نبرد و دفاع از حق مى‏فرستند مى‏باشیم؛ و این نیز در عهده آفریدگار منّان است»، «از شهیدان ارجمندى که خداوند تعالى در شأن آنان کلمه بزرگ أَحْیاء عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ را فرموده است، بشرى قاصر مثل من چه تواند گفت. آیا بار یافتن نزد خداوند و ضیافت مقام ربوبى از آنان را مى‏توان با قلم و بیان و گفت و شنود توضیح داد؟ آیا این همان مقام فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى نیست که حدیث شریف بر سید شهیدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ آیا این جنت همان است که مؤمنان در آن راه دارند، یا لطیفه الهى آن است؟ آیا این بار یافتن و ارتزاق نزد رب الارباب همان معنى بشرى آن است، یا رمزى الهى و والاتر و فوق برداشت بشر خاکى؟بارالها، این چه سعادت عظیمى است که نصیب بندگان خاص خود فرمودى که ما از آن محرومیم. اکنون من به مادران و پدران مربى این بندگان خاص خدا و همسران و بازماندگان این عزیزان به جاى تسلیت، تبریک عرض مى‏کنم. یا لَیْتَنى کُنْتُ مَعَهُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیماً»،«ما همه ... مرهون مادران و پدران و خاندان این سلحشوران که بحق سربازان الهى تربیت نموده‏اند [هستیم]، و حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لمقدمه الفداء- قدرشناس آنان است»،« مفتخریم که مادران دلیرى که عزیز از دست داده‏اند و پدران عزیزى که جوانانشان شهید شده‏اند آنچنان با ما برخورد مى‏کنند که گویى عروسى عزیزان و جوانانشان را جشن مى‏گیرند. و اینجانب هر وقت با این عزیزان معظم برخورد مى‏کنم یا وصیتنامه انسان ساز شهیدى را مى‏بینم احساس حقارت و زبونى مى‏کنم. اینان سند ایمان و تعهدشان را به اسلام در دست دارند، و قبور شهدا و اجساد و ابدان معلولان، زبان گویایى است که به عظمت روح جاوید آنان شهادت مى‏دهد، و شکایتى اگر دارند از آن است که به فیض شهادت نرسیده‏اند و یا در حالى که به ثواب شهادت رسیده‏اند»، «گرچه زبانها و قلمها ... عاجزند که به پدران و مادران دلیرى که چنین فرزندانى را تربیت کردند و به اسلام تقدیم نمودند دلدارى دهند، و از خواهران و برادرانى که در جوار آنان بودند دلجویى نمایند. اینان مشمول عنایات و رحمتهاى‏ بى پایان خداوند، در جوار اولیاى عظیم الشأن، با سعادت در دنیا و آخرت قرینند».
آری! امروز یکی از این باغبان ها به میهمانی لاله هایی رفت که خود پرورده بود. یکی از همان پدرانی که ستاره های آسمانی خمینی را در ولایت مهرش سیراب کرده بود و مست درخشش.
پدر شهیدان زین الدین که امروز در جوار فرزندانش آرمید تا دست بر شانه های پسرانش با ضمیری شاد به خلوت انس ملکوتیان وارد شود و بغض های دلتنگیش را لبخند بزند!

 

 

پدر شهید مهدی زین الدین